میشود دست دعای تو به باران نرسد؟!
یا بتابی به تن پنجرهای جان نرسد؟!
امشب ز غم تو آسمان بیماه است
چشم و دل ما قرین اشک و آه است
بر آستان درِ او، کسی که راهش هست
قبول و منزلت آفتاب و ماهش هست
سرم خزینۀ خوف است و دل سفینۀ بیم
ز کردۀ خود و اندیشۀ عذاب الیم
راه گم کردم، چه باشد گر بهراه آری مرا؟
رحمتی بر من کنی و در پناه آری مرا؟
دشتی پر از شقایق پرپر هنوز هست
فرق دو نیم گشتۀ حیدر هنوز هست
بشکستهدلی، شکسته میخواند نماز
در سلسله، دستبسته میخواند نماز