زینب اگر نبود حدیث وفا نبود
با رمز و راز عشق کسی آشنا نبود
من حال پس از سقوط را میفهمم
آشفتهام این خطوط را میفهمم
از «من» که در آینهست بیزارم کن
شبنم بنشان به چهرهام، تارم کن
با دشمن خویش روبهرو بود آن روز
با گرمی خون غرق وضو بود آن روز
آه است به روی لب عالم، آه است
هنگام وداع سخت مهر و ماه است
برگشتنت حتمیست! آری! رأس ساعت
هرچند یک شب مانده باشد تا قیامت
ای خون تو همچنان نگاهت گیرا
ای جانِ به عرش رفتۀ نامیرا
شب به شب ماه به یاد لب عطشان حسین
میکشد آه به یاد لب عطشان حسین
جانان همه رفتند، چرا جان نرود؟
این آیه به روی دستِ قرآن نرود؟
حق روز ازل کل نِعَم را به علی داد
بین حکما حُکمِ حَکَم را به علی داد
در مأذنه گلبانگ اذان پیدا شد
آثار بهار بیخزان پیدا شد
مرا سوزاند آخر، سوز آهی
که برمیخواست از هُرم گناهی
از درد نبود اگر که از پا افتاد
هنگام وضو به یادِ زهرا افتاد