صبحت به تن عاطفه جان خواهد داد
زیبایی عشق را نشان خواهد داد
من حال پس از سقوط را میفهمم
آشفتهام این خطوط را میفهمم
هرچه را خواهی بگیر از ما ولی غم را مگیر
غم دوای دردهای ماست مرهم را مگیر..
ای خون تو همچنان نگاهت گیرا
ای جانِ به عرش رفتۀ نامیرا
جانان همه رفتند، چرا جان نرود؟
این آیه به روی دستِ قرآن نرود؟
طنین «آیۀ تطهیر» در صدایش بود
مدینه تشنۀ تکرار ربّنایش بود
سرباز نه، این برادران سردارند
پس این شهدا هنوز لشکر دارند
از درد نبود اگر که از پا افتاد
هنگام وضو به یادِ زهرا افتاد