ایمان که به مرزِ بینهایت برسد
هر لحظه به صاحبش عنایت برسد
سحر که چلچلهها بال شوق وا کردند
سفر به دشت دلانگیز لالهها کردند
میرسد باز به گوش دل ما این آواز
چه نشستید که درهای عنایت شد باز
کربلا گفتم، دلم لرزید، گفتم: یا حسین
اشک روی گونهام غلتید، گفتم: یا حسین
الهی به شور قیام حسین
به فریاد سرخ و پیام حسین
امشب که ماهِ آسمان پرتوفشان است
با حُسن خود چشم و چراغ کهکشان است
خوشوقت کسی که جز وفا کارش نیست
پابندِ ستم، جانِ سبکبارش نیست
گر سوختهست بال و پرت فَابکِ لِلحُسِین
گر مانده داغ بر جگرت، فَابکِ لِلحُسِین
ای که از سوز تو پیداست تمنای حسین
روزه یعنی عطش و روضۀ لبهای حسین
ای هزار آینه حیران تو یا ثارالله
صبح سر زد ز گریبان تو یا ثارالله
ای آنکه غمت وقف دلِ یاران شد
بر سینه نشست و از وفاداران شد
الا ای سرّ نی در نینوایت
سرت نازم، به سر دارم هوایت
تا نام تو را دلم ترنّم کردهست
با یاد تو، چون غنچه تبسّم کردهست
فرمود حسین: جلوۀ لم یزلی
سالار شهیدِ شاهدان ازلی
هفتاد و دو آیه تابناک افتادهست
هفتاد و دو لاله سینهچاک افتادهست
در عشق، رواست جاننثاری کردن
حق را باید، همیشه یاری کردن
ای نیّت تو رو به خدای آوردن
برخیز! به قصد رونمای آوردن
آخر ماه صفر، اول ماتم شده است
دیدهها پر گهر و سینه پر از غم شده است
روزی که حسین عشق را معنا کرد
صد پنجره رو به آسمانها وا کرد
این اشک رهایت از دل خاک کند
بالت بدهد راهی افلاک کند
دل بیشکیب از غم فصل جدایی است
جان، بیقرار لحظهٔ وصل خدایی است
جز در غم عشق سینه را چاک مکن
دل خوش به کسی در سفر خاک مکن
گذشته چند صباحی ز روز عاشورا
همان حماسه، که جاوید خواندهاند او را
از اسب فرود آی و ببین دختر خود را
بنشان روی دامن، گلِ نیلوفر خود را