گل کرده در ردیف غزلهای ما حسین
شوری غریب داده به این بیتها حسین
گر بر سر نفس خود امیری، مردی
ور بر دگری نکته نگیری، مردی
شنیده بود که اینبار باز دعوت نیست
کشید از ته دل آه و گفت: قسمت نیست
سر نهادیم به سودای کسی کاین سر از اوست
نه همین سر که تن و جان و جهان یکسر از اوست...
فرخنده پیکریست که سر در هوای توست
فرخندهتر سریست که بر خاک پای توست
گر بسوزیم به آتش همه گویند سزاست
در خور جورم و از فضل توام چشم عطاست