آن شب زمین شکست و سراسر نیاز شد
در زیر پای مرد خدا جانماز شد
حال ما در غم عظمای تو دیدن دارد
در غمِ تشنگیات اشک چکیدن دارد
من زائر نگاه توام از دیار دور
آن ذرهام که آمده تا پیشگاه نور
مادر سلام حال غریبت چگونه است؟
مادر بگو که رنج مصیبت چگونه است؟
ماه غریب جادّهها، همسفر نداشت
شب در نگاه ماه، امید سحر نداشت
دلی به دست خود آوردهام از آن تو باشد
سپردهام به تو سر تا بر آستان تو باشد
غزل عشق و آتش و خون بود که تو را شعر نینوا میکرد
و قلم در غروب دلتنگی، شرح خونین ماجرا میکرد
دل به دریا زد و دل از او کند
گرچه این عشق شعلهور شده بود
به رغم سیلی امواج، صخرهوار بایست
در این مقابله چون کوه استوار بایست!
آيينهای و برايت آه آوردم
در محضر تو دلی سياه آوردم
این روزها پروندۀ اعمال ما هستند
شبنامههای روز و ماه و سال ما هستند
کجا شبیه تو آخر کدام همسایه؟
عزیز کوچۀ بالا! سلام همسایه!
نه جسارت نمیکنم اما
گاه من را خطاب کن بانو
دل من باز گرفته به حرم میآید
درد دلهاست که از چشم ترم میآید
قلبی شکست و دور و برش را خدا گرفت
نقاره میزنند... مریضی شفا گرفت
شب، شبِ اشک و تماشاست اگر بگذارند
لحظهها با تو چه زیباست اگر بگذارند
ای انتظارِ جاری ده قرن تا هنوز
بیتو غروب میشود این روزها هنوز
با نیت نگاه تو آغاز میکنم
احساس خویش را به تو ابراز میکنم
مست از غم توام غم تو فرق میکند
محو توام که عالم تو فرق میکند
ای صبر تو چون كوه در انبوهی از اندوه
طوفانِ برآشفتهٔ آرام وزیده