آهن شدهایم و دلمان سنگ شده
دلسنگی ما بی تو هماهنگ شده
دیشب میان پنجرهها صحبت تو بود
حرف از دل غریب من و غیبت تو بود
این جوان کیست که در قبضۀ او طوفان است؟
آسمان زیر سُم مرکب او حیران است
چشمم به هیچ پنجره رغبت نمیکند
جز با ضریح پاک تو صحبت نمیکند
پس از قرنها فاصله تا علی
نشستهست در خانه تنها، علی