گل کرده در ردیف غزلهای ما حسین
شوری غریب داده به این بیتها حسین
آهن شدهایم و دلمان سنگ شده
دلسنگی ما بی تو هماهنگ شده
شنیده بود که اینبار باز دعوت نیست
کشید از ته دل آه و گفت: قسمت نیست
بیا که عزم به رفتن کنیم اگر مَردیم
بیا دوباره به شبهای کوفه برگردیم
نرسد اگر به على كسى، به كجا رود؟ به كجا رسد؟
به خدا قسم كه اگر كسى، به على رسد، به خدا رسد
شراره میکشدم آتش از قلم در دست
بگو چگونه توان برد سوی دفتر دست؟