همین که بهتری الحمدلله
جدا از بستری، الحمدلله
ز رویت نه تنها جهان آفریدند
به دنبال تو کهکشان آفریدند...
ای کاش مردم از تو حاجت میگرفتند
از حالت چشمت بشارت میگرفتند
بیا که عزم به رفتن کنیم اگر مَردیم
بیا دوباره به شبهای کوفه برگردیم
کسی محبت خود یا که برملا نکند
و یا به طعنه و دشنام اعتنا نکند
به رغم سیلی امواج، صخرهوار بایست
در این مقابله چون کوه استوار بایست!
منظومهٔ دهر، نامرتب شده بود
هم روز رسیده بود هم شب شده بود
خانههای آن کسانی میخورد در، بیشتر
که به سائل میدهند از هرچه بهتر بیشتر
شراره میکشدم آتش از قلم در دست
بگو چگونه توان برد سوی دفتر دست؟