علی را ذاتِ ایزد میشناسد
اَحد را درکِ احمد میشناسد
آیینه، اشکِ کودکان؛ قرآن، علیاصغر
ای مشک! در سینه نمیگنجد دلم دیگر
پا گرفته در دلم، آتشی پنهان شده
بند بندم آتش و سینه آتشدان شده
دل و جانم فدای حضرت دوست
نی، فدای گدای حضرت دوست
ماییم ز قید هر دو عالم رَسته
جز عشق تو بر جمله درِ دل بسته
یارب به حق منزلت و جاه مصطفی
آن اشرف خلائق و خاتم به انبیا