میشود دست دعای تو به باران نرسد؟!
یا بتابی به تن پنجرهای جان نرسد؟!
این جوان کیست که در قبضۀ او طوفان است؟
آسمان زیر سُم مرکب او حیران است
«بشنو از نی چون حکایت میکند»
شیعه را در خون روایت میکند
دشتی پر از شقایق پرپر هنوز هست
فرق دو نیم گشتۀ حیدر هنوز هست
بیتاب دوست بودی و پروا نداشتی
در دل به غیر دوست تمنا نداشتی
بىسر و سامان توام يا حسين
دست به دامان توام يا حسين