«بشنو از نی چون حکایت میکند»
شیعه را در خون روایت میکند
چشمهایم را به روی هرکه جز تو بود بست
قطرۀ اشکی که با من بوده از روز الست
بیمار کربلا، به تن از تب، توان نداشت
تاب تن از کجا، که توان بر فغان نداشت
اینک زمان، زمان غزلخوانی من است
بیتیست این دو خط که به پیشانی من است
بىسر و سامان توام يا حسين
دست به دامان توام يا حسين