دل میبرد از گنبد خضرا شالش
آذین شده کربلا به استقبالش
دنیای بی نگاه تو تاریک و مبهم است
بیتو تمام زندگی ما جهنم است!
گفتند کی؟ ناله کردی، الشام الشام الشام
افروخت در خاطراتت، تحقیر و دشنام، الشام
سجادهٔ اشک تو به هر جا باز است
صد جاده به سمت آسمانها باز است
منظومهٔ دهر، نامرتب شده بود
هم روز رسیده بود هم شب شده بود
وقتی عدو به روی تو شمشیر میکشد
از درد تو تمام تنم تیر میکشد
چه میبینند در چشم تو چشمانم نمیدانم
شرار آن چشمها کی ریخت در جانم، نمیدانم
چون نخل، در ایستادگی، خفتن توست
دل مشتری شیوۀ دُرّ سفتن توست
دارم دلی از شوق تو لبریز علیجان
آه ای تو بهار دل پاییز علیجان
خانههای آن کسانی میخورد در، بیشتر
که به سائل میدهند از هرچه بهتر بیشتر
ای بانویی که زنده شد عصمت به نام تو
پیک خداست حامل عرض سلام تو
آه ای سحر طلوع کن از شام تار من
بگذار پا به دیدۀ شب زندهدار من