خواهرش بر سینه و بر سر زنان
رفت تا گیرد برادر را عنان
دوباره لرزش دست تو بیشتر شده است
تمام روز تو در این اتاق سر شده است
دنیا به دور شهر تو دیوار بسته است
هر جمعه راه سمت تو انگار بسته است
بر آستان درِ او، کسی که راهش هست
قبول و منزلت آفتاب و ماهش هست
سرم خزینۀ خوف است و دل سفینۀ بیم
ز کردۀ خود و اندیشۀ عذاب الیم
راه گم کردم، چه باشد گر بهراه آری مرا؟
رحمتی بر من کنی و در پناه آری مرا؟