شب به شب ماه به یاد لب عطشان حسین
میکشد آه به یاد لب عطشان حسین
سر نهادیم به سودای کسی کاین سر از اوست
نه همین سر که تن و جان و جهان یکسر از اوست...
فرخنده پیکریست که سر در هوای توست
فرخندهتر سریست که بر خاک پای توست
گر بسوزیم به آتش همه گویند سزاست
در خور جورم و از فضل توام چشم عطاست
هر دم از دامن ره، نوسفری میآمد
ولی این بار دگرگون خبری میآمد
از غم دوست در این میکده فریاد کشم
دادرس نیست که در هجر رخش داد کشم