تا با حرم سبز تو خو میگیرم
در محضر چشمت آبرو میگیرم
علی را ذاتِ ایزد میشناسد
اَحد را درکِ احمد میشناسد
بر ساحلى غریب، تویى با برادرت
در شعلۀ نگاه تو پیدا، برادرت
پا گرفته در دلم، آتشی پنهان شده
بند بندم آتش و سینه آتشدان شده
از غم دوست در این میکده فریاد کشم
دادرس نیست که در هجر رخش داد کشم