امشب ز غم تو آسمان بیماه است
چشم و دل ما قرین اشک و آه است
قصد کجا کرده یل بوتراب؟
خُود و سپر بسته چرا آفتاب؟
خواهرش بر سینه و بر سر زنان
رفت تا گیرد برادر را عنان
پیغمبر درد بود و همدرد نداشت
از کوفه بهجز خاطرهای سرد نداشت
از غم دوست در این میکده فریاد کشم
دادرس نیست که در هجر رخش داد کشم