لالۀ سرخی و از خون خودت، تر شدهای
بیسبب نیست که اینگونه معطر شدهای
شادی ندارد آنکه ندارد به دل غمی
آن را که نیست عالم غم، نیست عالمی
کنار دل و دست و دریا، اباالفضل
تو را دیدهام بارها، یا اباالفضل
تا در حریم امن ولا پا گذاشتهست
پا جای پای حضرت زهرا گذاشتهست
کیست این حنجرۀ زخمیِ تنها مانده؟
آن که با چاه در این برهه هم آوا مانده
آمیخته چون روح در آب و گل ماست
همواره مقیم دل ناقابل ماست
جاده و اسب مهیاست بیا تا برویم
کربلا منتظر ماست بیا تا برویم
تا چند عمر در هوس و آرزو رود
ای کاش این نفس که بر آمد فرو رود