با یک تبسم به قناریها زبان دادی
بالی برای پر زدن تا بیکران دادی
گفته بودی که به دنیا ندهم خاک وطن را
بردهام تا بسپارم به دم تیر بدن را
دیر شد دیر و شب رسید به سر
یارب! امشب نکوفت حلقه به در
يك بار ديگر بازى دار و سر ما
تابيده خون بر آفتاب از پيكر ما
عالم از شور تو غرق هیجان است هنوز
نهضتت مایهٔ الهام جهان است هنوز
روشن از روی تو آفاق جهان میبينم
عالم از جاذبهات در هيجان میبينم