تیر نگذاشت که یک جمله به آخر برسد
هیچکس حدس نمیزد که چنین سر برسد
در بند اسارت تو میآید آب
دارد به عمارت تو میآید آب
دیر شد دیر و شب رسید به سر
یارب! امشب نکوفت حلقه به در
حملههای موج دیدم، لشکرت آمد به یادم
کشتی صدپاره دیدم، پیکرت آمد به یادم
همهٔ حیثیت عالم و آدم با توست
در فرات نفسم گام بزن، دم با توست
عالم از شور تو غرق هیجان است هنوز
نهضتت مایهٔ الهام جهان است هنوز
روشن از روی تو آفاق جهان میبينم
عالم از جاذبهات در هيجان میبينم