به روز مرگ چو تابوت من روان باشد
گمان مبر که مرا دردِ این جهان باشد
سال جدید زیر همین گنبد کبود
آغاز شد حکایتمان با یکی نبود
آن کس که تو را شناخت جان را چه کند؟
فرزند و عیال و خانمان را چه کند؟
ای خدا این وصل را هجران مکن
سرخوشان وصل را نالان مکن...
ای خفته شب تیره هنگام دعا آمد
وی نفس جفا پیشه هنگام وفا آمد
چه بود سهم زمین و زمان اگر تو نبودی
و سرنوشت تمام جهان؟ اگر تو نبودی
روزها فكر من این است و همه شب سخنم
كه چرا غافل از احوال دل خویشتنم