جان داد که در امان ببیند ما را
خالی کند از یزیدیان دنیا را
حرمت خاک بهشت است، تماشا دارد
جلوۀ روشنی از عالم بالا دارد
زینب اگر نبود حدیث وفا نبود
با رمز و راز عشق کسی آشنا نبود
در حجم قنوتها دعا تعطیل است
یاد از تو - غریب آشنا! - تعطیل است
به روز مرگ چو تابوت من روان باشد
گمان مبر که مرا دردِ این جهان باشد
آن کس که تو را شناخت جان را چه کند؟
فرزند و عیال و خانمان را چه کند؟
ای خدا این وصل را هجران مکن
سرخوشان وصل را نالان مکن...
ای خفته شب تیره هنگام دعا آمد
وی نفس جفا پیشه هنگام وفا آمد
حق روز ازل کل نِعَم را به علی داد
بین حکما حُکمِ حَکَم را به علی داد
در مأذنه گلبانگ اذان پیدا شد
آثار بهار بیخزان پیدا شد
روزها فكر من این است و همه شب سخنم
كه چرا غافل از احوال دل خویشتنم