گل کرده در ردیف غزلهای ما حسین
شوری غریب داده به این بیتها حسین
وقتی کسی حال دلش از جنس باران است
هرجای دنیا هم که باشد فکر گلدان است
شنیده بود که اینبار باز دعوت نیست
کشید از ته دل آه و گفت: قسمت نیست
در عشق دوست از سر جان نیز بگذریم
در یک نفَس ز هر دو جهان نیز بگذریم
ما دل برای دوست ز جان برگرفتهایم
چشم طمع ز هر دو جهان برگرفتهایم...
پیوستگان عشق تو از خود بریدهاند
الفت گرفته با تو و از خود رمیدهاند
پایان مسیرِ او پر از آغاز است
با بال و پرِ شکسته در پرواز است
کارش میان معرکه بالا گرفته بود
شمشیر را به شیوهٔ مولا گرفته بود
آنقدر بخشیدی که دستانت
بخشندگی را هم هوایی کرد