تو را کشتند آنها که کلامت را نفهمیدند
خودت سیرابشان کردی مرامت را نفهمیدند
وقتی کسی حال دلش از جنس باران است
هرجای دنیا هم که باشد فکر گلدان است
ز رویت نه تنها جهان آفریدند
به دنبال تو کهکشان آفریدند...
ندیدم چون محبتهای مادر
فدای شأن بیهمتای مادر
فارغ نگذار نَفْس خود را نَفَسی
تا بندهٔ نفس سرکشی در قفسی
پایان مسیرِ او پر از آغاز است
با بال و پرِ شکسته در پرواز است
قد قامت تو کلام عاشورا بود
آمیخته با قیام عاشورا بود
هرگز نگذاشت تا ابد شب باشد
او ماند که در کنار زینب باشد
آنقدر بخشیدی که دستانت
بخشندگی را هم هوایی کرد