قسمت این بود که با عشق تو پرواز کنم
و خدا خواست که بیدست و سر، آغاز کنم
علی بود و همراز او فاطمه
و گلهای روییده در باغشان
کنج اتاقم از تب و تاب دعا پر است
دستانم از «کذالک» از «ربنا» پر است
چشم تو خراب میشود بر سر کفر
کُند است برای حنجرت خنجر کفر
خدا قسمت کند با عشق عمری همسفر بودن
شریک روزهای سخت و شبهای خطر بودن