به زیر تیغ نداریم مدعا جز تو
شهید عشق تو را نیست خونبها جز تو
در قاب عکست میتواند جان بگیرد
این عشق پابرجاست تا تاوان بگیرد
بهارِ آمدنت میبرد زمستان را
بیا که تازه کنم با تو هر نفس جان را
با یک تبسم به قناریها زبان دادی
بالی برای پر زدن تا بیکران دادی
گاهی دلم به یاد خدا هست و گاه نیست
اقرار میکنم که دلم سر به راه نیست
آرامش موّاج دریا چشمهایش
دور از تعلقهای دنیا چشمهایش
کی رفتهای ز دل که تمنا کنم تو را
کی بودهای نهفته که پیدا کنم تو را
در روزگاران غریبی، آشنا بودى
تنها تو با قرآن ناطق همصدا بودی