پدر! آخر چرا دنیا به ما آسان نمیگیرد؟
غروب غربت ما از چه رو پایان نمیگیرد؟
از سمت مدینه خبر آورد نسیمی
تا مژده دهد آمده مولود عظیمی
به نام آنکه مستغنیست بالذّات
«بَدیعُ الاَرض» و «خلّاقُ السماوات»
افزون ز تصور است شیداییِ من
این حال خوش و غم و شکیبایی من
در روزگاران غریبی، آشنا بودى
تنها تو با قرآن ناطق همصدا بودی