ابرازِ دوستی، به حقیقت زیارت است
آری مرامِ اهل محبت، زیارت است
سال جدید زیر همین گنبد کبود
آغاز شد حکایتمان با یکی نبود
زخمی شکفته، حنجرهای شعلهور شدهست
داغ قدیمی من از آن تازهتر شدهست
ای در تو عیانها ونهانها همه هیچ
پندار یقینها و گمانها همه هیچ
بیهوده مکن شکایت از کار جهان
اسرار نمیشوند همواره عیان
دل غریب من از گردش زمانه گرفت
به یاد غربت زهرا شبی بهانه گرفت
هر منتظری که دل به ایمان دادهست
جان بر سر عشق ما به جانان دادهست
قلبی که در آن، نور خدا خواهد بود
در راه یقین، قبلهنما خواهد بود
مجنون تو کوه را ز صحرا نشناخت
دیوانۀ عشق تو سر از پا نشناخت
ای آنکه دوای دردمندان دانی
راز دل زار مستمندان دانی
ای سرّ تو در سینۀ هر محرم راز
پیوسته درِ رحمت تو بر همه باز
بازآ بازآ هر آنچه هستی بازآ
گر کافر و گبر و بتپرستی بازآ
در ماه خدا که فصل ایمان باشد
باید دل عاشقان، گلافشان باشد