گل کرده در ردیف غزلهای ما حسین
شوری غریب داده به این بیتها حسین
مانده پلک آسمان در گیر و دار واشدن
شب بلندی میکند از وحشت رسوا شدن
بیان وصف تو در واژهها نمیگنجد
چرا که خواهر صبری و دختر نوری
شنیده بود که اینبار باز دعوت نیست
کشید از ته دل آه و گفت: قسمت نیست
اینان که به شوق تو بهراه افتادند
دلسوختگان صحن گوهرشادند
یگانهای و نداری شبیه و مانندی
که بیبدیلترین جلوۀ خداوندی