آهن شدهایم و دلمان سنگ شده
دلسنگی ما بی تو هماهنگ شده
ای رهنمای گم شدگان اِهْدِنَا الصِّراط
وی نور چشم راهروان اِهْدِنَا الصِّراط
در دل شب خبر از عالم جانم کردند
خبری آمد و از بیخبرانم کردند
عاشقی در بندگیها سربهراهم کرده است
بینیاز از بندگان، لطف الاهم کرده است
پرتوی از مهر رویت در جهان انداختی
آتشی در خرمن شوریدگان انداختی
خم ابروی تو محراب رکوع است و سجودم
بیخيال تو نباشد نه قيامم نه قعودم
ز هرچه غير يار اَسْتغفرالله
ز بودِ مستعار استغفرالله
یگانهای و نداری شبیه و مانندی
که بیبدیلترین جلوۀ خداوندی