ایران! پر از آیینه و لبخند بمانی
همسایۀ خورشید چو «الوند» بمانی
قصد کجا کرده یل بوتراب؟
خُود و سپر بسته چرا آفتاب؟
افزون ز تصور است شیداییِ من
این حال خوش و غم و شکیبایی من
پیغمبر درد بود و همدرد نداشت
از کوفه بهجز خاطرهای سرد نداشت
یگانهای و نداری شبیه و مانندی
که بیبدیلترین جلوۀ خداوندی