سجادۀ سبز من چمنزاران است
اشکم به زلالی همین باران است
نمردهاند شهیدان که ماه و خورشیدند
که کشتگان وطن، زندگان جاویدند
شب به شب ماه به یاد لب عطشان حسین
میکشد آه به یاد لب عطشان حسین
آورده است بوی تو را کاروان به شام
پیچیده عطر واعطشای تو در مشام
گر به چشم دل جانا، جلوههای ما بینی
در حریم اهل دل، جلوۀ خدا بینی
کسی که دیگر خود خدا هم، نیافریند مثال او را
چو من حقیری کجا تواند، بیان نماید خصال او را