شدهست آینۀ حیّ لایموت، صفاتش
کسی که خورده لب خضر هم به آب حیاتش
ماه پیش روی ماهش رخصت تابش نداشت
ابر بی لطف قنوتش برکت بارش نداشت
جرعه جرعه غم چشید و ذره ذره آب شد
آسمان شرمنده از قدّ خم مهتاب شد
نرگس، روایتیست ز عطر بهار تو
مریم، گلیست حاکی از ایل و تبار تو
حاجیان آمدند با تعظیم
شاکر از رحمت خدای رحیم
ای شب قدر! کسی قدر تو را فهمیدهست؟
تا به امروز کسی مرتبهات را دیدهست؟
دوری تو را بهانه کردن خوب است
شکوه ز غم زمانه کردن خوب است
آن سوی حصار را ببینیم ای کاش
آن باغ بهار را ببینیم ای کاش
چه سفرهای، چه كرمخانهای، چه مهمانی
چه میزبانی و چه روزیِ فراوانی