صبحت به تن عاطفه جان خواهد داد
زیبایی عشق را نشان خواهد داد
مه و خورشید تابیدهست در دست
و صد دریا زلالی هست در دست
طنین «آیۀ تطهیر» در صدایش بود
مدینه تشنۀ تکرار ربّنایش بود
کسی مانند تو شبها به قبرستان نمیآید
بدون چتر، تنها، موقع باران نمیآید
عصمت بخشیده نام او دختر را
زینت بخشیده شأن او همسر را
معنای شکوهِ در قیام است حبیب
پا منبری چند امام است حبیب
برخیز اگر اهل غم و دردی تو
باید که به اصل خویش برگردی تو