با آنکه دلم شکستۀ رنج و غم است
در راه زیارت تو، ثابتقدم است
اوقات شریف ما به تکرار گذشت
مانند همیشه کار از کار گذشت
هرچه را خواهی بگیر از ما ولی غم را مگیر
غم دوای دردهای ماست مرهم را مگیر..
خورشید! بتاب و برکاتی بفرست
ای ابر! ببار آب حیاتی بفرست
سرباز نه، این برادران سردارند
پس این شهدا هنوز لشکر دارند
به باران فکر کن... باران نیاز این بیابان است
ترکهای لب این جاده از قحطی باران است
کیست این حنجرۀ زخمیِ تنها مانده؟
آن که با چاه در این برهه هم آوا مانده
آمیخته چون روح در آب و گل ماست
همواره مقیم دل ناقابل ماست
نه از لباس کهنهات نه از سرت شناختم
تو را به بوی آشنای مادرت شناختم