دیشب میان پنجرهها صحبت تو بود
حرف از دل غریب من و غیبت تو بود
گر بر سر نفس خود امیری، مردی
ور بر دگری نکته نگیری، مردی
چشمم به هیچ پنجره رغبت نمیکند
جز با ضریح پاک تو صحبت نمیکند
نوربخش يقين و تلقين اوست
هم جهانبان و هم جهانبين اوست
دین را حرمیست در خراسان
دشوار تو را به محشر آسان
ملکا ذکر تو گویم که تو پاکی و خدایی
نروم جز به همان ره که توأم راهنمایی