تا با حرم سبز تو خو میگیرم
در محضر چشمت آبرو میگیرم
بر ساحلى غریب، تویى با برادرت
در شعلۀ نگاه تو پیدا، برادرت
نوربخش يقين و تلقين اوست
هم جهانبان و هم جهانبين اوست
چشمهایم را به روی هرکه جز تو بود بست
قطرۀ اشکی که با من بوده از روز الست
دین را حرمیست در خراسان
دشوار تو را به محشر آسان
روشنتر از تمام جهان، آسمان تو
باغ ستارههاست مگر آستان تو؟
ملکا ذکر تو گویم که تو پاکی و خدایی
نروم جز به همان ره که توأم راهنمایی