«صبح نزدیک است» پیغامی چنین آورده بود
قاصدی که آسمان را بر زمین آورده بود
در های و هوی باد و در آرامش باران
ریشه دواندم از گذشته تا همین الان
شرط محبت است بهجز غم نداشتن
آرام جان و خاطر خرم نداشتن
فتنه اینبار هم از شام به راه افتادهست
کفر در هیئت اسلام به راه افتادهست
میرود از آن سَرِ دنیا خبر میآورد
شعر در وصف تو باشد بال در میآورد
افزون ز تصور است شیداییِ من
این حال خوش و غم و شکیبایی من
هر آب که جاری اَست چون خون سرخ است
هر شاخه که سبز بود، اکنون سرخ است