بحث روز است صحبت از غم تو
سرخ مانده هنوز پرچم تو
مادر موسی، چو موسی را به نیل
در فکند، از گفتۀ ربَّ جلیل
گه احرام، روز عید قربان
سخن میگفت با خود کعبه، زینسان
هرکه با پاکدلان، صبح و مسایی دارد
دلش از پرتو اسرار، صفایی دارد
اجازه هست کنار حرم قدم بزنم
برای شعر سرودن کمی قلم بزنم
چشمهایم را به روی هرکه جز تو بود بست
قطرۀ اشکی که با من بوده از روز الست
دیدی که چگونه من شهید تو شدم
هنگام نماز، رو سفید تو شدم
الا رفتنت آیۀ ماندن ما
که پیچیده عطر تو در گلشن ما
پیرمردی، مفلس و برگشتهبخت
روزگاری داشت ناهموار و سخت
ای که عمریست راه پیمایی
به سوی دیده هم ز دل راهیست