چه رنجها که به پیشانی تو دیده نشد
که غم برای کسی جز تو آفریده نشد
مادر موسی، چو موسی را به نیل
در فکند، از گفتۀ ربَّ جلیل
گه احرام، روز عید قربان
سخن میگفت با خود کعبه، زینسان
هرکه با پاکدلان، صبح و مسایی دارد
دلش از پرتو اسرار، صفایی دارد
پس از قرنها فاصله تا علی
نشستهست در خانه تنها، علی
پیرمردی، مفلس و برگشتهبخت
روزگاری داشت ناهموار و سخت
معشوق علیاکبری میطلبد
گاهی بدن و گاه سری میطلبد
ای که عمریست راه پیمایی
به سوی دیده هم ز دل راهیست