بعید نیست غمت همچنان شهید بگیرد
بگیرد و همه جا باز بوی عید بگیرد
شهادت را به نام کوچکش هر شب صدا کردی
تو که هر روز و هر جا زندگیهایی بنا کردی
سر و پای برهنه میبرند آن پیر عاشق را
که بر دوشش نهاده پرچم سوگ شقایق را
هر دم از دامن ره، نوسفری میآمد
ولی این بار دگرگون خبری میآمد
يك بار ديگر بازى دار و سر ما
تابيده خون بر آفتاب از پيكر ما