چیست این چیست که از دشت جنون میجوشد؟
گل به گل، از ردِ این قافله خون میجوشد
سال جدید زیر همین گنبد کبود
آغاز شد حکایتمان با یکی نبود
نفسی به خون جگر زدم، که لبی به مرثیه وا کنم
به ضریحِ گمشده سر نهم، شبِ خویش وقف دعا کنم
يك بار ديگر بازى دار و سر ما
تابيده خون بر آفتاب از پيكر ما