بیان وصف تو در واژهها نمیگنجد
چرا که خواهر صبری و دختر نوری
سال جدید زیر همین گنبد کبود
آغاز شد حکایتمان با یکی نبود
بهنام آنکه جان را فکرت آموخت
چراغ دل به نور جان برافروخت
اینان که به شوق تو بهراه افتادند
دلسوختگان صحن گوهرشادند
ابر تیره روی ماه آسمانم را گرفت
کربلا از من عموی مهربانم را گرفت
روشنتر از تمام جهان، آسمان تو
باغ ستارههاست مگر آستان تو؟