تا با حرم سبز تو خو میگیرم
در محضر چشمت آبرو میگیرم
بر ساحلى غریب، تویى با برادرت
در شعلۀ نگاه تو پیدا، برادرت
چشمهایم را به روی هرکه جز تو بود بست
قطرۀ اشکی که با من بوده از روز الست
آنسو نگران، نگاه پیغمبر بود
خورشید، رسول آه پیغمبر بود
روشنتر از تمام جهان، آسمان تو
باغ ستارههاست مگر آستان تو؟