به رگبارِ ستم بستند، در باغِ حرم «دین» را
به خون خویش آغشتند چندین مرغ آمین را
شب شاهد چشمهای بیدار علیست
تاریخ در آرزوی تکرار علیست
یاد تو گرفته قلبها را در بر
ماییم و درود بر تو ای پیغمبر
بین غم آسمان و حسرت صحرا
ماه دمیدهست و رود غرق تماشا
گوش کن گوش، صدای نفسی میآید
مَشک بر دوش، از آن دور، کسی میآید
دیدیم در آیینۀ سرخ محرمها
پر میشوند از بیبصیرتها، جهنمها
ای ولی عصر و امام زمان
ای سبب خلقت کون و مکان
ای چشمههای نور تو روشنگر دلم
ای دست آسمانی تو بر سر دلم