به رگبارِ ستم بستند، در باغِ حرم «دین» را
به خون خویش آغشتند چندین مرغ آمین را
ما منتظران همیشه مشغول دعا
هستیم شبانهروز در ذکر و ثنا
یاد تو گرفته قلبها را در بر
ماییم و درود بر تو ای پیغمبر
بین غم آسمان و حسرت صحرا
ماه دمیدهست و رود غرق تماشا
قصد کجا کرده یل بوتراب؟
خُود و سپر بسته چرا آفتاب؟
اینگونه که با عشق رفاقت دارد
هر لحظه لیاقت شهادت دارد
این كیست از خورشید، مولا، ماهروتر
بیتابتر، عاشقتر، عبدالله روتر
پیغمبر درد بود و همدرد نداشت
از کوفه بهجز خاطرهای سرد نداشت
الشام...الشام...الشام... غربتشمار شهیدان
اندوه... اندوه... اندوه... ای شام تار شهیدان
ای چشمههای نور تو روشنگر دلم
ای دست آسمانی تو بر سر دلم