همین که بهتری الحمدلله
جدا از بستری، الحمدلله
بهار و باغ و باران با تو هستند
شکوه و شوق و ایمان با تو هستند
وقتی خدا بنای جهان را گذاشته
در روح تو سخاوت دریا گذاشته
از عشق بپرسید، که با یار چه کردند؟
با آن قد و بالای سپیدار، چه کردند
سنگها آینهها نام تو را میخوانند
اهل دل، اهل صفا، نام تو را میخوانند...
کسی محبت خود یا که برملا نکند
و یا به طعنه و دشنام اعتنا نکند
دلش میخواست تا قرآن بخواند
دلش میخواست تا دنیا بداند
منظومهٔ دهر، نامرتب شده بود
هم روز رسیده بود هم شب شده بود
خانههای آن کسانی میخورد در، بیشتر
که به سائل میدهند از هرچه بهتر بیشتر