گل کرده در ردیف غزلهای ما حسین
شوری غریب داده به این بیتها حسین
پشیمانم که راه چاره بر روی شما بستم
سراپا حیرتم! از خویش میپرسم چرا بستم؟
دلم امشب گدای سامرّاست
از تو غیر از تو را نخواهم خواست
تا حضور تو، دلِ خسته مسافر شده است
توشه برداشته از گریه و زائر شده است
شنیده بود که اینبار باز دعوت نیست
کشید از ته دل آه و گفت: قسمت نیست
همپای خطر همسفر زینب بود
همراز نماز سحر زینب بود
بوی ظهور میرسد از کوچههای ما
نزدیکتر شده به اجابت دعای ما