ما منتظران همیشه مشغول دعا
هستیم شبانهروز در ذکر و ثنا
چشمان تو دروازۀ راز سحر است
پیشانیات آه، جانماز سحر است
اینگونه که با عشق رفاقت دارد
هر لحظه لیاقت شهادت دارد
گرچه تا غارت این باغ نماندهست بسی
بوی گل میرسد از خیمۀ خاموش کسی
تو را در کجا، در کجا دیده بودم؟
تو را شاید آن دورها دیده بودم...
میخواست که او برهنهپا برگردد
شرمنده، شکسته، بیصدا برگردد
بوی ظهور میرسد از کوچههای ما
نزدیکتر شده به اجابت دعای ما