بحث روز است صحبت از غم تو
سرخ مانده هنوز پرچم تو
تیر نگذاشت که یک جمله به آخر برسد
هیچکس حدس نمیزد که چنین سر برسد
اجازه هست کنار حرم قدم بزنم
برای شعر سرودن کمی قلم بزنم
فرو میخورد بغض در گلو را
عقب میزد پَرِ هر چه پتو را
دیدی که چگونه من شهید تو شدم
هنگام نماز، رو سفید تو شدم
همهٔ حیثیت عالم و آدم با توست
در فرات نفسم گام بزن، دم با توست
وضو گرفتهام از بهت ماجرا بنویسم
قلم به خون زدهام تا كه از منا بنویسم